شـمــــــــــــــــــــــــــــــــالی!
شمالــــــــــــی
شمالی گفتی و شعر یادم اومد
مثل شیرین که بود فرهادم اومد
بلند گفتم آهای مردم چه سادهان
یه باری رو دوش فریادم اومد
همه چیزا که یادم رفته بودن
همهاش چشم بسته از سر یادم اومد
خزر با ماهیها و گیله مردهاش
زنها و بچهها و پیــرمردهاش
با اون گوش ماهیهای رنگ وارنگهاش
همه ریز و درشتها و بلندهاش
شمالی گفتی و شعر یادم اومد
مثل شیرین که بود فرهادم اومد
بلند گفتم آهای مردم چه سادهان
یه باری رو دوش فریادم اومد
همه چیزا که یادم رفته بودن
همهاش چشم بسته از سر یادم اومد
خزر با ماهیها و گیله مردهاش
زنها و بچهها و پیــرمردهاش
با اون گوش ماهیهای رنگ وارنگهاش
همه ریز و درشتها و بلندهاش
شمالی بوی بارون داره کوزهات
بذار مکتب بره طفل رفوزهات
نرو خوش باش و قلک خالی بفروش
بذار بار رو زمین بردارش از دوش
کمک کن تا خرابها رو بسازیم
برای ساختنش جون منم روش
برای ساختنش جون منم روش
همه دنیا فدای تاری از موش
بباف با دست پر پینهات حصیر رو
بشورش از قفس اسم اسیر رو
طناب رو پاره کن زنجیر رو بنداز
بزن باز از سر نو زیر آواز
از دست سر شعر بخون آواز رو سر کن
بخون و خوندههاشون رو از بر کن
تمام شالیکارها رو خبر کن
همه دریاها رو زیر و زبر کن
بدون فردا دیگه آزادی داریم
هزارتا ده به ده آبادی داریم
بدون فردا دیگه آزادی داریم
هزارتا ده به ده آبادی داریم
| اعلام: |
| آلبوم : آشفته بــازار
تـــــــــرانه : مسعود امینی آهنگساز : حسن شماعیزاده تنظیم : اف ام فیلارمونیک |
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 2:10 توسط @امیـــــــــــJHILAـــــــــد@
|