می رود غافل از اندیشه ی من
می رود غافل از اندیشه ی من
میرود تا ببرد از یادم
چون نسیمی که به خاشاک وزد
میرود تا بدهد بر بادم
بال بشکسته و پا در زنجیر
میکند از قفسم آزادم
میگریزد ز برم همچون عمر
نشنود تا ز قفا فریادم
وای بر این دل دیوانه ی من…..
هما میر افشار

