تا حالا شده ؟؟؟....


خدا رو فریاد میزنی در صورتی که هیچی از اون نمیدونی*
خدا رو هر روز سجده میکنی, ولی هیچ وقت سعی نکردی اونو بشناسی*
خدا رو یه وسیله میبینی, برای رسیدن به آرزوت*
برای رسیدن به خواسته هات*

تا حالا شده, تو, یکی از آرزوهای خدا رو برآورده کنی!
*آرزوهای خدا رو گوش بدی*
برای خود خدا گریه کنی!

*آرزوهای خدا کوچیکتر از اونی هستن که خیال بکنی*

به کوچیکی و سبکی جواب یک سلام*
نه نه نشده
چون اینقدر مغروری که جز خودت و خواستت, هیچی برات مهم نیست*

باهر کس که دوست داری, مهربونی میکنی*
دل هر کسی رو که دوست نداری ,راحت میشکونی*
قضاوت میکنی, آبرو می بری*
اما وقتی یکی رو سوار بر ماشین و یکی رو بی کفش میبینی!!*
میگی خدایا این چه عدالتی ست!!*
تا حالا شده از کسی که بدت میاد, بی دلیل شادش کنی؟*
تا حالا شده, یکی رو راحت ببخشی در صورتی که با رفتار و کارش
و از همه مهمتر با قضاوتش,تو رو به حد شک...
شک به خودت به وجودت, برسونه...*
تا حالا شده پای نماز برای کسی که از اون بدت میاد!!
دعای خیر بکنی!!*
نه نه نه
حالا برو برو به عادت همیشگیت , خدا را فقط فریاد بزن!!
تا حالا شده بی دلیل خدا را شکر کنی و سپاس بگویی!!!
روزی چندبار به خدا میگویی, دوستت دارم...
منتظری خدا غیر منتظره, خوشحالت کنه, شادت کنه*

ولی تا حالا شده غیر منتظره یکی رو شاد کنی!!!

مرد ها فقط داد میزنن !!!


مرد ها فقط داد میزنن

نمی تونن وقتی که ناراحت هستن
گریه کنن و بهونه بگیرن
فقط داد میزن
... ... ... اونا نمی تونن به تو بگن من رو بغل کن تا آروم شم
فقط داد میزنن
نمی تونن بگن دلشون می خواد تو آغوشِ تو گریه کنن
فقط داد میزنن
ممکنِ خیلی تو رو دوست داشته باشن
... اما نمی تونن صداشون رو مثل دختر بچه ها کنن و جیغ بزنن و بگن
عاشقتم
فقـــــــــــط داد میزنن
اون همه اینا رو قورت می ده که بگه یه مردِ
یه آدمِ محکم که می تونه تکیه گاهت باشه
اما تو نگاه به قوی بودنش نکن
چون فقط داد میزنه
از دادش دلگیر نشو
تو قلبش یه بچه زندگی میکنه
که پاکتر و رویایی تر از هر زنیه
گاهی دلش اونقدر میگیره که فقط
داد میــــــــــــــــزنه...

شـمــــــــــــــــــــــــــــــــالی!

شمالــــــــــــی



شمالی گفتی و شعر یادم اومد

مثل شیرین که بود فرهادم اومد

بلند گفتم آهای مردم چه ساده‌ان

یه باری رو دوش فریادم اومد

همه چیزا که یادم رفته بودن

همه‌اش چشم بسته از سر یادم اومد

خزر با ماهی‌ها و گیله مردهاش

زنها و بچه‌ها و پیــرمردهاش

با اون گوش ماهیهای رنگ وارنگهاش

همه ریز و درشتها و بلندهاش


شمالی گفتی و شعر یادم اومد

مثل شیرین که بود فرهادم اومد

بلند گفتم آهای مردم چه ساده‌ان

یه باری رو دوش فریادم اومد

همه چیزا که یادم رفته بودن

همه‌اش چشم بسته از سر یادم اومد

خزر با ماهی‌ها و گیله مردهاش

زنها و بچه‌ها و پیــرمردهاش

با اون گوش ماهی‌های رنگ وارنگهاش

همه ریز و درشتها و بلندهاش


شمالی بوی بارون داره کوزه‌ات

بذار مکتب بره طفل رفوزه‌ات

نرو خوش باش و قلک خالی بفروش

بذار بار رو زمین بردارش از دوش

کمک کن تا خرابها رو بسازیم

برای ساختنش جون منم روش


برای ساختنش جون منم روش

همه دنیا فدای تاری از موش


بباف با دست پر پینه‌ات حصیر رو

بشورش از قفس اسم اسیر رو

طناب رو پاره کن زنجیر رو بنداز

بزن باز از سر نو زیر آواز

از دست سر شعر بخون آواز رو سر کن

بخون و خونده‌هاشون رو از بر کن

تمام شالیکارها رو خبر کن

همه دریاها رو زیر و زبر کن

بدون فردا دیگه آزادی داریم

هزارتا ده به ده آبادی داریم


بدون فردا دیگه آزادی داریم

هزارتا ده به ده آبادی داریم



اعلام:
آلبوم : آشفته بــازار
تـــــــــرانه : مسعود امینی
آهنگساز : حسن شماعی‌زاده
تنظیم : اف ام فیلارمونیک